دانلود فصل یاس های سفید نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: مهدیه سعدی
تعداد صفحات: 1650
خلاصه رمان: نگاهش را از آسمان نیمه ابریِ روز گرفت و از پشت هالهی دود خاکستری رنگ سیگار، داد به حرف “p” انگلیسی که روی شیشهی بخار گرفتهی ماشین نوشته بود و کمی بعد محو میشد! قبل از آن هم این کار را زیاد انجام داده بود. نه فقط روی شیشهی شبنم زدهی ماشین و آینه و پنجره، بلکه پشت درِ همیشه بستهی اتاقش، صفحهی اول و آخر خاطراتش، روی درخت انار انتهای حیاطِ خانه باغ قدیمی و روی ساعد دستش. پسرِ عمه آفاق میگفت نبض احساس است. مستقیم به قلب میرسد.
قسمتی از متن رمان فصل یاس های سفید
روی سفال خيس نشست و تکیه اش را داد به یکی از درختان کاجی که در آن ردیف کاشته بودند. هوای سرد پاییز و زمستان هیچگاه به سردی فضای آن قبرستان نبود. این را از همان شش سالکی فهمید؛ لابه لای سنگ های مرده ای که شبها در خواب، با اون حرف می زدند. بغضی برای آب کردن نداشت. آمده بود بعد از چندسال دوری سر بزند و روی پای مادر سر بگذارد و دست های از
فصل یاس های سپید دنیا کوتاه او را ببوسد. اما بیشتر آمده بود حرف های تکراری و درعین حال تازهی هنگامه را بشنود؟ سرش را پایین انداخت. به دفتر کهنه و پوسیده ای که روی سنگ قبر گذاشته بود نگاه کرد. دیشب از لابه لای وسایلش بیرون کشیده بود. آن را خیلی سال قبل، درست بعد از چهلم هنگامه، کنار حوض خانه باغ پیدا کرده بود. اما اول توی دست شهاب دیده بود و قبل تر از آن دست هنگامه. آن دفتر قصه های “هزار و یک شب هنگامه بود.
برای خواب کردن پسرش! مردد آن را برداشت و بویید؛ بوی لبخند مادر را میداد. هر زمان که حرف های مادر را می خواند، انگار که او را با هر صوت، هر واج، هركلمه و هر جمله کنارش گرفته بود؛ هنگامه برای او همیشه همینجا بود! ۔ یکی از صفحه هایش را اتفاق باز کرد. تمام جملاتش را حفظ حفظ بود. حتی جای فرو رفتگی ها، رنگ دادگی های بریدگی ها، چروکیدگی ها… همه را! شاید این هزار و چندمین بارش بود که آن دفتر را می خواند!